توضیح:در پی ورشکستگی مالی سایت آی طنز از سوی برخی دلسوزان تصمیم پیشنهاد شداین رسانه تا مدتی به "همکاری" بپردازد بلکه شاید با گرفتن کمکهایبلاعوضی که برای روزهای مبادا به رسانههای درست و حسابی اختصاص دادهمیشود؛ این رسانهی نوپا از پا نیفتد. در این راستا مصاحبهی زیر از سویخبرنگار آیطنز به عنوان نمونه تهیه و تنظیم شده است. تا چه قبول افتد وچه در نظر آید.
خبرنگار: قبل از هرچیز لطفا خودتان را معرفی کنید.
اغتشاشگر: غ. ط. ز
خبرنگار: جانم؟
اغتشاشگر: اسم من را توی روزنامه ها اینجوری می نویسند.
خبرنگار: خب بفرمایید شما چه اغتشاشهایی کردید؟
اغتشاشگر: من از تظاهرات با موبایلم عکس گرفتم، یک قبضه آر پی جی توی جیبم گذاشته بودم و یک پیامک هم فرستادم.
خبرنگار: در مورد عمل ننگین ارسال پیامک بیشتر توضیح دهید.
اغتشاشگر:والله یک بار یک پیامک در مورد یک آقایی به دستم رسید که آخر خنده بودالبته من خیلی عصبانی شدم و میخواستم فوری پاکش کنم اما اشتباهی دستم رفتروی دکمه ارسال و کاری که نباید بشه شد. من آن موقع فکر می کردم اینها جوکهستند ولی در بازجویی متوجه شدم پیامک تخریبی هستند. توی دادگاه همینپیامک را به عنوان مدرک جرم از گوشی من به گوشی قاضی پرونده فرستاند.
خبرنگار: آر پی جی را از کجا آوردید؟
اغتشاشگر: خودم ساختمش. طرزساختش را از سایت فیس بوک، وبلاگ و توییتر یاد گرفتم و چون خیلی کنجکاوبودم با وسایل اشپزخانه یک آر پی جی ساختم که ببینم چه جوری است. خیلیساده است.
خبرنگار: مگر می شود با وسایل آشپزخانه آر پی جی ساخت؟
اغتشاشگر:چرا نشه؟ تازه من یک جایی خواندم که با وسایل آشپزخانه انرژی هسته ای هممیشود ساخت آر پی جی که ساده تر است... ببینید باید تهش گشاد باشد تقریبادر این حدود( )!
خبرنگار: بگذریم چی باعث اغفال شما شد تا به این اعمال کثیف دست بزنید؟
اغتشاشگر:والا چندتا دلیل داشت. اول من داشتم توی خیابان راه میرفتم که یک دفعهدچار جنون آنی شدم و رفتم مقدار زیادی شیشه کشیدم بعد آن اقایی که به منشیشه داده بود و عضو یکی از ستادهای انتخاباتی بود گفت حالا که شیشه کشیدیو آب از سرت گذشته برو اغتشاش هم بکن اما من قبول نکردم و رفتم منزل ولیمتاسفانه شیطون رفت توی جلدم...
خبرنگار: از کجا؟
اغتشاشگر: چی از کجا؟
خبرنگار: شیطان از کجا رفت توی جلدتان؟
اغتشاشگر: از همانجایی که برادران مهربان بازجو بعدا خواستند با باتوم درش بیاورند!
خبرنگار: فورا تکذیب کن!
اغتشاشگر: چی را؟
خبرنگار: باتوم را! تازه قرار نبود اینقدر سوال بپرسی! از همان جا ادامه بده ما اینها را درمی آوریم؟
اغتشاشگر: باتوم را؟
خبرنگار: نه بیشعور! فیلم را!
اغتشاشگر: چشم... خلاصه شیطون رفت تویجلدم تا برای سرگرمی ماهواره تماشا کنم به همین دلیل ماهواره را روشن کردمو دیدم بی بی سی مردم را به اغتشاش تشویق می کند کمی وسوسه شدم اما بهخودم گفتم بهتر است به جای اغتشاش بروم توی اینترنت و یک نفر را برای وقتگذرانی پیدا کنم اما متاسفانه در سایت فیس بوک با یک اغتشاشگر برخورد کردمکه من را تشویق به اغتشاش کرد با این حال من هنوز کمی مقاومت می کردم کهیک اقاهه از یک حزب سیاسی امد هشتصدهزار چوق به من پول داد که بروم اغتشاشکنم.
خبرنگار: چطور این همه بلا همزمان سرتان آمد مگر میشود؟
اغتشاشگر: کار که نشد ندارد. شاعر می فرماید خداوندا سه درد آمد به یک بار
خبرنگار: خب سه تا را می شود باور کرد اما اینهایی که گفتی پنج شش تا بود
اغتشاشگر: شاعر می فرماید چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
خبرنگار: ببینم مطمئنی الان هم تحت تاثیر شیشه نیستی؟
اغتشاشگر: مناز وقتی دستگیر شدم توی ترکم. بازجوهای اینجا خیلی مهربان هستند و قرصهاییبه آدم میدهند که آدم را میبره تو فضا و حتی از شیشه هم توپتر است. می زنی؟
خبرنگار: نه الان خسته ام. دستهام هم دارند تاول می زنند.
اغتشاشگر: شیشه را گفتم نه شلاق را.
خبرنگار: آها... نه. ادامه بده. خب از رفتار بازجوها گفتی، این شایعاتی که از بدرفتاری بازجوها هست دروغه دیگه نه؟
اغتشاشگر:بله صد در صد. رفتار بازجوها خیلی خوب است و در اتاق بازجویی به ما رافت وگفتمان و صفا و از اینجور چیزها می کنند. اینجا من را نصیحت کردند، بازجوبه من گفت من به شما علاقه دارم اما به شما اطلاعات غلط داده شده بعداطلاعات درست را خودش عمیقا به من داد که در دادگاه خیلی به من کمک کرد.
خبرنگار: در مورد خوبیهای دادگاه هم صحبت کنید.
اغتشاشگر: دادگاه خیلی خوب بود فقط زمانش را زیادتر کنند. قبل از دادگاه به ما لباس نو و دمپایی هم دادند.
خبرنگار: در دادگاه مشکلی نداشتید؟
اغتشاشگر: نه فقط یک مقدار چشممدرد گرفت چون عینک همراهم نبود، اگر متن دفاعیه را درشت تر بنویسند بهتراست. آدم راحتتر میتواند بخواند.
خبرنگار: به عنوان آخرین سوال یک مطلب افشاگرانه هم بفرمایید.
اغتشاشگر: خب همه میدانند که مسئول همه این اغتشاشها بیب است امیدوارم هر چه زودتر دستگیر و محاکمه شود.
خبرنگار: بیب کی هست؟
اغتشاشگر: والا بازجوها به من گفتند در دادگاهاسمش را بگویم ولی بعد توی تلوزیون به جای اسمش بیب گذاشتند. خواستم کارشما را آسانتر کرده باشم.
خبرنگار: از شما به خاطر وقتی که در اختیار آی طنز گذاشتید تشکر می کنیم.
اغتشاشگر: خواهش می کنم چاره ای نداشتم!
مصطفی محمودیان
خبرنگار: قبل از هرچیز لطفا خودتان را معرفی کنید.
اغتشاشگر: غ. ط. ز
خبرنگار: جانم؟
اغتشاشگر: اسم من را توی روزنامه ها اینجوری می نویسند.
خبرنگار: خب بفرمایید شما چه اغتشاشهایی کردید؟
اغتشاشگر: من از تظاهرات با موبایلم عکس گرفتم، یک قبضه آر پی جی توی جیبم گذاشته بودم و یک پیامک هم فرستادم.
خبرنگار: در مورد عمل ننگین ارسال پیامک بیشتر توضیح دهید.
اغتشاشگر:والله یک بار یک پیامک در مورد یک آقایی به دستم رسید که آخر خنده بودالبته من خیلی عصبانی شدم و میخواستم فوری پاکش کنم اما اشتباهی دستم رفتروی دکمه ارسال و کاری که نباید بشه شد. من آن موقع فکر می کردم اینها جوکهستند ولی در بازجویی متوجه شدم پیامک تخریبی هستند. توی دادگاه همینپیامک را به عنوان مدرک جرم از گوشی من به گوشی قاضی پرونده فرستاند.
خبرنگار: آر پی جی را از کجا آوردید؟
اغتشاشگر: خودم ساختمش. طرزساختش را از سایت فیس بوک، وبلاگ و توییتر یاد گرفتم و چون خیلی کنجکاوبودم با وسایل اشپزخانه یک آر پی جی ساختم که ببینم چه جوری است. خیلیساده است.
خبرنگار: مگر می شود با وسایل آشپزخانه آر پی جی ساخت؟
اغتشاشگر:چرا نشه؟ تازه من یک جایی خواندم که با وسایل آشپزخانه انرژی هسته ای هممیشود ساخت آر پی جی که ساده تر است... ببینید باید تهش گشاد باشد تقریبادر این حدود( )!
خبرنگار: بگذریم چی باعث اغفال شما شد تا به این اعمال کثیف دست بزنید؟
اغتشاشگر:والا چندتا دلیل داشت. اول من داشتم توی خیابان راه میرفتم که یک دفعهدچار جنون آنی شدم و رفتم مقدار زیادی شیشه کشیدم بعد آن اقایی که به منشیشه داده بود و عضو یکی از ستادهای انتخاباتی بود گفت حالا که شیشه کشیدیو آب از سرت گذشته برو اغتشاش هم بکن اما من قبول نکردم و رفتم منزل ولیمتاسفانه شیطون رفت توی جلدم...
خبرنگار: از کجا؟
اغتشاشگر: چی از کجا؟
خبرنگار: شیطان از کجا رفت توی جلدتان؟
اغتشاشگر: از همانجایی که برادران مهربان بازجو بعدا خواستند با باتوم درش بیاورند!
خبرنگار: فورا تکذیب کن!
اغتشاشگر: چی را؟
خبرنگار: باتوم را! تازه قرار نبود اینقدر سوال بپرسی! از همان جا ادامه بده ما اینها را درمی آوریم؟
اغتشاشگر: باتوم را؟
خبرنگار: نه بیشعور! فیلم را!
اغتشاشگر: چشم... خلاصه شیطون رفت تویجلدم تا برای سرگرمی ماهواره تماشا کنم به همین دلیل ماهواره را روشن کردمو دیدم بی بی سی مردم را به اغتشاش تشویق می کند کمی وسوسه شدم اما بهخودم گفتم بهتر است به جای اغتشاش بروم توی اینترنت و یک نفر را برای وقتگذرانی پیدا کنم اما متاسفانه در سایت فیس بوک با یک اغتشاشگر برخورد کردمکه من را تشویق به اغتشاش کرد با این حال من هنوز کمی مقاومت می کردم کهیک اقاهه از یک حزب سیاسی امد هشتصدهزار چوق به من پول داد که بروم اغتشاشکنم.
خبرنگار: چطور این همه بلا همزمان سرتان آمد مگر میشود؟
اغتشاشگر: کار که نشد ندارد. شاعر می فرماید خداوندا سه درد آمد به یک بار
خبرنگار: خب سه تا را می شود باور کرد اما اینهایی که گفتی پنج شش تا بود
اغتشاشگر: شاعر می فرماید چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
خبرنگار: ببینم مطمئنی الان هم تحت تاثیر شیشه نیستی؟
اغتشاشگر: مناز وقتی دستگیر شدم توی ترکم. بازجوهای اینجا خیلی مهربان هستند و قرصهاییبه آدم میدهند که آدم را میبره تو فضا و حتی از شیشه هم توپتر است. می زنی؟
خبرنگار: نه الان خسته ام. دستهام هم دارند تاول می زنند.
اغتشاشگر: شیشه را گفتم نه شلاق را.
خبرنگار: آها... نه. ادامه بده. خب از رفتار بازجوها گفتی، این شایعاتی که از بدرفتاری بازجوها هست دروغه دیگه نه؟
اغتشاشگر:بله صد در صد. رفتار بازجوها خیلی خوب است و در اتاق بازجویی به ما رافت وگفتمان و صفا و از اینجور چیزها می کنند. اینجا من را نصیحت کردند، بازجوبه من گفت من به شما علاقه دارم اما به شما اطلاعات غلط داده شده بعداطلاعات درست را خودش عمیقا به من داد که در دادگاه خیلی به من کمک کرد.
خبرنگار: در مورد خوبیهای دادگاه هم صحبت کنید.
اغتشاشگر: دادگاه خیلی خوب بود فقط زمانش را زیادتر کنند. قبل از دادگاه به ما لباس نو و دمپایی هم دادند.
خبرنگار: در دادگاه مشکلی نداشتید؟
اغتشاشگر: نه فقط یک مقدار چشممدرد گرفت چون عینک همراهم نبود، اگر متن دفاعیه را درشت تر بنویسند بهتراست. آدم راحتتر میتواند بخواند.
خبرنگار: به عنوان آخرین سوال یک مطلب افشاگرانه هم بفرمایید.
اغتشاشگر: خب همه میدانند که مسئول همه این اغتشاشها بیب است امیدوارم هر چه زودتر دستگیر و محاکمه شود.
خبرنگار: بیب کی هست؟
اغتشاشگر: والا بازجوها به من گفتند در دادگاهاسمش را بگویم ولی بعد توی تلوزیون به جای اسمش بیب گذاشتند. خواستم کارشما را آسانتر کرده باشم.
خبرنگار: از شما به خاطر وقتی که در اختیار آی طنز گذاشتید تشکر می کنیم.
اغتشاشگر: خواهش می کنم چاره ای نداشتم!
مصطفی محمودیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر